« Home | بابا توی اين آمريکا اصلا جنس آمريکايی پيدا نمی شه.... » | هم م م م م م م بالاخره گواهينامه رانندگی اينجا رو ... » | امروز به مناسبت اولين سالگرد ازدواجمون برای خودمون... » | امروز با دوستانم (توی جمعمون از ژاپنی و کره ای گرف... » | نه اينکه بيخيال نوشتن شده باشم، فقط سرم خيلی شلوغ ... » | امروز با يکی از بچه ها در مورد ايران حرف می زديم. ... » | نمی دونم سايت بازتاب رو می خونيد يا نه. البته من ه... » | شرق هم توقيف شد. و لابد همه شما تا بحال فهميده ايد... » | امروز روز هيجان انگيزی برای من بود. يکی از دوستانم... » | هميشه فکر می کردم دختر يک آدم مهم بودن بايد خيلی س... »

اومديم سفر، يک سفر طولانی از شرق به غرب. فعلا توی کنفرانس کيهانشناسی هستيم و بعد از اون قراره يک هفته حسابی از تعطيلات لذت ببريم.
کنفرانس جای جالبيه. مردم از همه جای دنيا جمع می شن يک جا تا در مورد کار مشترکشون با هم حرف بزنند و از هم چيز ياد بگيرند. حتی برای من که هيچی از حرفهای اخترفيزيکی اينها سرم نمی شه فقط ديدن مردم با رفتارهای متفاوت، لهجه های مختلف و قيافه های متنوع خيلی جالبه.
کاش ايران هم يک کم مرزها رو بيشتر باز می گذاشت. کاش برای جذب مردم از کشورهای مختلف دنيا به ايران -چه در زمينه علمی و هنری، چه گردشگری- فقط يک ذره تلاش می کرديم. اونوقت می شد ديد که همه ی مردم شبيه ما هستند. اونوقت شايد ديگه کسی فکر نمی کرد "خارجی" يعنی يک آدم بی شاخ و دم. شايد می فهميديم که "خارج" بهشت نيست. شايد می فهميديم اين کشورهايی که اين همه اسمشون رو شنيديم و نهايت آرزوی خيلی هامون شده، کشورهايی هستند نه لزوما بهتر و زيباتر و پولدارتر و با امکانات بيشتر از ايران، که شايد حتی ما از خيلی لحاظ از اونها بهتر باشيم و خوشبخت تر.
کاش از گفتگوی تمدنها نمی ترسيديم. کاش مرزها رو باز می گذاشتيم. شايد اون وقت قدر ايرانمون رو بهتر می دونستيم...